امروز یکشنبه 09 اردیبهشت 1403 http://embata.cloob24.com
0

وضعیت اقتصادی در جهان امروز رقابت را به شدت افزایش داده است. امروز دیگر کمتر کسب و کاری را می توان دید که بدون رقیب باشد. این شرایط در فضای تجارت امروز ایجاب می کند که همواره فعالیت رقبا، محصولات و خدمات آنها و حتی نحوه عملکرد آنها در حوزه بازاریابی و تبلیغات و … را زیر نظر داشته باشیم. باید نقاط مثبت عملکرد رقبا را ثبت کرده و سعی کنیم از آنها در سازمان خود بهره گیری کنیم. از این رو می بایست با استفاده از یک فرآیند سیستمی بتوانیم نحوه عملکرد رقبایمان را در موضوعات مختلف مورد بررسی قرارداده و از نتایج حاصله بالاترین بهره برداری را داشته باشیم.

واژه Benchmarking از دو واژه Bench به معنای نیمکت و Mark به معنای نشانه گذاری تشکیل شده است. این واژه اولین بار توسط کلابر (Clobbers) یک تولید کننده کفش در ادبیات مطرح شد. این تولید کننده کفش، پاهای زنان و مردان را بر روی یک نیمکت قرار می داد و با علامت گذاری پاها اندازه و مدل آن را برای ساخت کفش های اختصاصی تعیین می کرد.

در حال حاضر واژه Benchmark در حوزه های مدیریت و یا مدیریت استراتژیک مطرح می شود و به فرآیندی برای مقایسه یک سازمان با سازمان های برتر در همان حوزه فعالیت و یا در حوزه های دیگر فعالیت اطلاق می شود.

در فرآیند Benchmarking ابتدا می بایست شرکتهای برتر در حوزه فعالیتی مورد نظر بر اساس یکسری معیارهای از پیش تعیین شده و شاخصه هایی که باید مورد مقایسه قرار بگیرند، مشخص شوند – البته سازمان های برتر ممکن است در صنعت دیگری فعالیت داشته باشند ولی شاخصه های مقایسه ای بگونه ای است که از شرکت های فعال در صنایع دیگر نیز می شوداستفاده نمود – سپس فرآیند بررسی آغاز شده، و تا افزایش عملکرد سازمان در جنبه های مختلف مورد نظر بطور مادام ادامه دار خواهد بود. فراموش نباید کرد که Benchmarking یک تک فعالیت نیست بلکه فرآیندی مستمر و ادامه دار است که به بهبود مستمر یک سازمان همواره کمک می کند.

مدل های مختلف الگوبرداری
مدل های مختلفی را می توان برای الگوبرداری درنظر گرفت. دو مدل متمایزتر الگوبرداری الگوبرداری برمبنای مقایسه «چه چیزهایی» و الگوبرداری برمبنای مقایسه «چه کسانی» هستند. حال به توضیح هریک از موارد ذکر شده می پردازیم.
الف - الگوبرداری برمبنای اینکه چه چیزهایی باهم مقایسه شوند: این مدل با عنوان «چه چیزهایی با هم مقایسه شوند» شامل انواع ذیل است:
مقایسه براساس عملکرد: در این نوع از الگوبرداری سازمانها و صنایع معیارهای عملکرد را با هم مقایسه می کنند. به عنوان مثال یک سازمان در زمینه معیارهای مالی معیارهای عملیاتی و... خود را با سازمان پیشرو مقایسه می کند.
مقایسه براساس فرایندهای کاری: در این مدل روشها و فرایندهای کاری سازمانها با هم مقایسه می شوند. به عنوان مثال یک سازمان فرایندهای لازم برای تولید یک محصول خاص را با فرایندهای سازمان پیشرو مقایسه می کند.
مقایسه راهبردی: در این مدل استراتژی سازمانها با هم مقایسه می شوند. به عنوان مثال استراتژی فروش سازمانها استراتژی خرید سازمانها استراتژی تولید و... با یکدیگر مقایسه شده و بهترین سازمان ازنظر اتخاذ استراتژی مربوطه موردمقایسه قرار می گیرد.
ب - الگوبرداری برمبنای اینکه چه کسانی با هم مقایسه شوند: این مدل با عنوان «چه کسانی با هم مقایسه شوند» شامل موارد ذیل است:
الگوبرداری داخلی: کاربرد این مدل از الگوبرداری معمولاً در شرکتها وسازمانهای بزرگ است. از آنجا که یک سازمان بزرگ از زیرمجموعه های زیادی تشکیل شده است در این حالت یک بخش یا یک صنعت با بخش یا صنعت دیگر از زیرمجموعه اصلی یا مادر مقایسه می شود و به واقع مقایسه داخلی بین بخشهـــای مختلف یک سازمان بزرگ انجام می پذیرد. به عنوان مثال می توان به شعبه های مختلف آی. بی. ام در کشورهـــای مختلف شعبه های مک دونالد و... اشاره کرد.
الگوبرداری رقابتی: در این حالت محصولات مشابـــه از دو شرکت رقیب موردمقایسه قرار می گیرند. الگوبرداری رقابتی به واقع تعمیم تجزیه وتحلیل رقیب و بخشی از فعالیتهای تجزیه و تحلیل رقیب به شمار می رود. در این حالت به جای تمرکز روی عملکرد متوسط صنعت خود روی بهترین رقیب تمرکز کرده واو به عنوان بهترین الگو درنظر گرفته می شود.
الگوبرداری کارکردی: در این حالت بحث روی مقایسه کارکردهای مختلف است. به عنوان مثال فعالیت توزیع یک شرکت با فعالیت توزیع شرکت دیگر مقایسه می شود. در این حالت الزامی وجود ندارد که تولیدات دو شرکت حتماً یکسان باشد.
الگوبرداری ژنریک: در این حالت حدومرزی برای الگوبرداری وجود ندارد. الگوبرداری ژنریک یک حالت ساختگی و تصنعی است. در اینجا با ساخت یک مدل فرضی بهترین الگوبرداری صورت می گیرد و تمرکز بر روی فرایندهای کاری ممتاز و عالی است. این نوع الگوگیری بسیار موثر ولی درعین حال مشکل است.

رابرت کمپ (که اولین کتاب benchmarking در سال 1989 را نوشته است) فرآیند Benchmarking را در 12 مرحله به شرح زیر تعریف می کند:

انتخاب موضوع برای مقایسه
تعریف فرآیند ارزیابی
شناسایی رقبا
شناسایی منابع اطلاعاتی
جمع آوری اطلاعات
تعیین دقیق فاصله های یافت شده در فرآیند مقایسه
تعیین تفاوت های فرآیند
هدف گذاری برای رسیدن به راندمان مورد نظر در آینده
برقراری ارتباط با سازمان های بیرونی
تنظیم دقیق هدف
انجام فعالیت Benchmark
بازنگری در کل فرآیند

آنچه که بطور خلاصه می توان راجع به فعالیت Benchmarking به زبان ساده گفت این است که:

Benchmarking فرآیندی است که برای تشخیص و تطابق محصولات و خدمات، اقدامات و فرآیندهای سازمان های برجسته با سازمان خود برای افزایش و بهبود عملکرد سازمانمان بکار می رود و هرگز فراموش نکنیم که Benchmarking یک فعالیت مستمر و ادامه دار است.

0

تعریف بهینه کاوی

در شرایط رقابتی امروز، کیفیت و بهره وری دو عامل مهم و اساسی در بقای مؤسسات و تولیدکنندگان می باشد و بهبود مستمر ابزاری مطمئن جهت تداوم حضور در این بازار می باشد. یکی از روش هایی که موجب پیشرفت سازمان ها در این عرصه رقابتی می گردد، الگوبرداری از بهترین هاست. فرآیند الگوبرداری با شناخت سازمان یا سازمان هایی که در نوع خود بهترین هستند، تکنیک هایی را معرفی می کند که بدان وسیله بتوان شکاف موجود بین سازمان خودی تا سازمان پیشرو را به حداقل رساند. این ابزار امروزه بهینه کاوی نامیده می شود.

بهینه کاوی (Benchmarking) از دو کلمه انگلیسی Bench (نیمکت) و Mark (علامت گذاری) تشکیل شده است و یکی از ده ابزار مدیریت کیفیت جامع (TQM) جهت ارتقاء عملکرد سازمان می باشد. در مورد منشاء این کلمه نظریه های مختلفی وجود دارد که سه دسته از آنها در ذیل آمده است:

1. یکی از نظریه ها مدعی است که این کلمه از نقشه برداری جغرافیایی نشأت گرفته است، به طوری که یک بهینه کاوی، نقطه مرجع پستی و بلندی در زمین است و موقعیت سایر نقاط با مراجعه و مقایسه با این نقطه به دست می آید.

2. نظریه دیگری می گوید که این کلمه از فروش پارچه آمده است، یک خط کش در پیشخوان مغازه برای اندازه گیری پارچه قرار داده می شود. به این ترتیب فروشنده با این بهینه کاوی مقدار پارچه را اندازه می گیرد.

3. نظریه سوم ادعا می کند که بهینه کاوی از رقابت های ماهیگیری آمده است. در این روش اندازه ماهی از قرار دادن آن روی یک نیمکت و اندازه گیری طول آن بوسیله علامت گذاری با یک چاقو بر روی نیمکت تعیین می شود.

تعاریف گوناگونی از بهینه کاوی ارائه شده است که یکی از تعاریف مناسب از APQC می باشد و به صورت ذیل است:

” رفتار متواضعانه برای پذیرش برتری دیگران در یک موضوع خاص و نیز رفتار عاقلانه برای رقابت و برتری جستن بر آنها در همان موضوع.“

بهینه کاوی ابزاری برای اصلاح و بهبود می باشد. این جمله دو شرط مهم را می رساند. اول آنکه همه جنبه های سازمان و تشکیلات را دربرمی گیرد و نمی تواند همه مسائل را حل کند ولی برای سازمان ها و تشکیلات پایدار مناسب خواهد بود.

دوم آنکه بهینه کاوی برای بهبود است. عده ای به بهینه کاوی فقط به عنوان ابزاری برای ارزیابی عملکرد خودی در ارتباط با دیگران می نگرند. این فقط قسمتی از آن می باشد. اگر مفهوم اصلاح و بهبود به عنوان هدف مرکزی در نظر گرفته نشود، این ابزار تقریباً بدون استفاده خواهد بود.

بسیاری از افراد بهینه کاوی را فقط روشی برای مقایسه ارقام کلیدی مثل وجوه مالی، مالیات و دارایی و به منظور رتبه بندی یک شرکت در مقابل رقبا و یا یک استاندارد صنعت می دانند که این دیدگاه محدودکننده مربوط به گذشته می باشد اما امروزه یک ابزار بسیار قدرتمند و متفاوت با قبل می باشد.

تاریخچه بهینه کاوی

شاید بتوان گفت نخستین بار ژاپنی­ها پس از جنگ جهانی دوم این تکنیک را در مقیاس وسیع و سازماندهی شده از طریق بازدید از صدها شرکت و کارخانه در سراسر جهان (به خصوص ایالات متحده آمریکا و اروپا) و الگوبرداری ازآنها آغاز نمودند. اما پیدایش بنچ مارکینگ به شکل امروزی آن به سال 1979 باز می­گردد، زمانی­که شرکت زیراکس(Xerox) آمریکا به سبب کاهش سهم خود از بازار و عرضه محصولات برابر با قیمت ارزانتر توسط رقبای ژاپنی مجبور به یافتن مشکل و برطرف نمودن آن شد که به صورت رسمی توسط Rank Xerox به ثبت رسید.

انواع بهینه کاوی

باید توجه داشت که مدل­ها و فرآیندهای مختلفی برای بهینه کاوی وجود دارد که حاصل توسعه و ترفی همان مدل اولیه می­باشد. تعدادی از این مدل­ها عبارتند از:

” مدل IBM- Coopers & Lybrand- Mckingscy- Gregory H.Watson - GM- Westinghouse و...“

در ادامه یکی از عمومی­ترین مدل آن را بررسی می­کنیم.

بهینه کاوی را می­توان بر مبنای آنچه که مقایسه می­شود (زمینه) و آن چیزی که در قبال آن مقایسه صورت می­گیرد (حوزه) تعریف نمود. زمینه­هایی که می­توان بنچ مارک کرد، 6 مورد می­باشد:

1. بنچ مارک فرآیند(Process Benchmarking): تمرکز اولیه بر روی مشاهده و بررسی فرآیند تجاری با هدف تعیین و مشاهده بهترین تجارب در یک یا چند زمینه می­باشد. در این نوع بنچ مارک، آنالیز و تحلیل فعالیت­ها زمانی انجام می­گیرد که موضوع بنچ مارک، هزینه و اثربخشی باشد. به خصوص زمانی که فعالیت­های ستادی سازمان، برون سپاری شده باشند بیشتر اهمیت پیدا می­کند.

2. بنچ مارک مالی(Financial Benchmarking): انجام تحلیل مالی و مقایسه نتایج آن در تلاش صورت گرفته برای ارزیابی کلی رقابت­پذیری سازمان خودی می­باشد.

3. بنچ مارک عملکرد(Performance Benchmarking): مقایسه­ای از اندازه­گیری­های عملکردی(اغلب مالی و عملیاتی) به منظور مشخص کردن اینکه شرکت خودی در مقایسه با سایر شرکت­ها تا چه حد خوب عمل کند، می­باشد.

4. بنچ مارک محصول(Product Benchmarking): در فرآیند طراحی محصول جدید یا ارتقاء محصول فعلی به کار می­رود. این فرآیند می­تواند در برخی اوقات شامل مهندسی معکوس بر روی محصولات رقیب برای پی بردن به نقاط قوت و ضعف آنها باشد.

5. بنچ مارک استراتژیک(Strategic Benchmarking): مقایسه انتخاب­ها و تمایلات شرکت­های دیگر به منظور جمع­ آوری اطلاعات جهت بهبود برنامه­ ریزی و موقعیت­ یابی استراتژیک شرکت خودی است.

6. بنچ مارک وظیفه­ای(Functional Benchmarking): سازمان بنچ مارک خود را بر روی وظیفه­ای واحد جهت بهبود عملیات آن وظیفه بخصوص متمرکز می کند. وظایف ترکیبی از قبیل: منابع انسانی، حسابداری، تکنولوژی ارتباطات و اطلاعات، شرایط متفاوتی را در مقایسه مستقیم هزینه و اثربخشی دارند و ممکن است به تفکیک فرآیندها برای رسیدن به یک مقایسه قابل اطمینان نیاز باشد.

اما حوزه­های بنچ مارک به 4 دسته تقسیم می­شوند:

1. بنچ مارک داخلی(یک شروع ملایم): مقایسه بین قسمت­ها، واحدها و شرکت­های تابعه درون همان شرکت یا سازمان می­باشد. این نوع بنچ مارک داخلی می­باشد که اغلب تعریف کردن فرآیندها قابل مقایسه ساده بوده و داده­ها و اطلاعات به سادگی و اغلب به فرم استاندارد به دست می­آیند.

2. بنچ مارک رقابتی(یک مقایسه حساس): یک مقایسه مستقیم از عملکرد یا نتایج خودی در مقابل بهترین رقبای واقعی است، رقیبی که همان محصول یا خدمت را تولید و ارائه می­دهد. این نوع بنچ مارک یک بررسی از تجزیه و تحلیل رقیب است. به نحوی که به جای تمرکز روی مقدار متوسط صنعت، تمرکز روی بهترین رقبا باشد.

3. بهینه کاوی کارکردی(برای یادگیری از نزدیک­ترین مورد): مقایسه فرآیندها یا کارکردها یا شرکت­های غیررقیب در همان صنعت یا زمینه تکنولوژیکی می­باشد. در این نوع از بنچ مارک، شرکای بهینه کاوی می­توانند مشتری­ها، تأمین­کنندگان و یا دیگر شرکت­های داخل همان صنعت یا زمینه تکنولوژیک باشند.

4. بهینه کاوی ژنریک(تمرینی از خلاقیت): مقایسه فرآیندهای خودی با بهترین فرآیند نزدیک به آن با صرف نظر از نوع صنعت می­باشد. یافتن شرکت­هایی که در صنایع غیرمرتبط، فرآیندهای مشابه با فرآیندهای شرکت خودی دارند معمولاً نیازمند خلاقیت می­باشد. همان امر در مورد انتقال اطلاعات از یک صنعت به صنایع دیگر نیز صادق است. توان تعیین تکنولوژی­ها جدید و تجاری که ما را برای عبور از موانع، هدایت خواهند کرد مهمترین موضوع در بهینه کاوی ژنریک می­ باشد.

0

تعاریف مختلفی برای بنچ مارکینگ ارائه شده است، اما به طور کلی می‌توان آن را چنین تعریف کرد:
فرایندی مستمر و سیستماتیک، برای شناسایی، تحلیل و پیاده‌سازی بهترین اقداماتی که موجب ارتقای عملکرد سازمان‌ها می‌شود.
بسیاری از مردم می‌دانند بنچ مارکینگ چیست، اما نمی‌دانند چگونه باید آن را در عمل بکار برند. مدت زمان انجام بنچ مارکینگ، بدون اجرای یافته‌های آن افزون‌بر 9 ماه است، اما سازمان‌ها با تسریع در برخی مراحل فرایند، آن را به 2 تا 3 ماه نیز کوتاه کرده‌اند.
گفتنی است که بنچ مارکینگ را نمی‌توان به تنهایی به عنوان ابزاری برای ارتقای عملکرد سازمان به کاربرد بلکه این شیوه فقط یکی از ده ابزار TQM است.

Benchmarking-tips
به‌طور کلی می‌توان گفت بنچ مارکینگ شامل شش بخش می باشد که عبارت است از:
– روشی منظم برای مطالعه و تحصیل
– فرایندی برای خلاقیت
– روشی برای توسعه
– فرصتی برای آموختن
– ابزاری برای تعیین، تأسیس و به دست آوردی استاندارد بهترین‌ها
– بهبود مستمر فرایندها

چرا باید بنچ مارک کنیم؟
دلایل بسیاری برای انجام بنچ مارکینگ وجود دارد. زمانی، به دنبال بهترین هستید، گاهی نیازمند شناخت تغییر و تحولات محیط پیرامون هستید تا با استفاده از ابزار و امکانات، اهداف خود را با تغییرات جامعه همسو سازید. با استفاده از بنچ مارکینگ می‌توانید عملکرد سازمان خود را بهبود بخشید. برخی از دلایلی که سازمان‌ها به بنچ مارکینگ رو می‌آورند، عبارتند از:
– برآوردن نیازها و انتظارات مشتری
– یافتن روش‌ها و اقدامات مورد نیاز برای دسترسی به اهداف سازمان
– دستیابی به عملکرد بهتر
– پیاده‌سازی بهترین اقدامات
– توسعه اهداف و برنامه‌های استراتژیک شرکت
– ترویج تفکر خلاق
– سنجش رقبا
– تسریع در بهبود فرایندها
– شناخت تکنولوژی‌های نوین

چه زمان بنچ مارک کنیم؟
سازمان‌ها، زمانی به بنچ مارک رو می‌آورند که نیازمند راه حلی برای تغییر واستفاده از بهترین روش‌های کسب و کارند. به‌طور کلی، هنگامی بنچ مارک می‌کنیم که:
– مدیریت، نیازمند تغییرات است.
– سازمان، نیازمند اجرای فرایند یا عملیاتی جدید است.
– سازمان، نیازمند محصول یا خدمتی جدید باشد تا نیاز مشتری و بازار را تأمین کند.
– سازمان با هدف پویایی، به دنبال ارتقای عملکرد خود باشد.
– به مهندسی مجدد نیاز باشد.
– به اختراع مجدد برای زنده ماندن نیاز باشد.
چه کارهایی بنچ مارکینگ نیست؟
برخی مدیران، گمان می‌کنند هر نابهنجاری سازمانی را می‌توان با بنچ مارکینگ برطرف ساخت. برخی دیگر، بر این عقیده‌اند که این فرایند براحتی قابل اجراست و بدون کمترین الزامی می‌توان آن را در کوتاه‌مدت انجام داد.
به‌طور کلی، کارهای زیر را نباید بنچ مارکینگ تلقی کرد:
– کتاب آشپزی نیست)ساده و سهل الوصول)
– نوشدارو نیست)هر مسئله‌ای را از این طریق نمی‌توان حل کرد)
– صرفاً ابزار مقایسه سازمان‌های مشابه نیست)ممکن است بتوانید سازمانی را مورد بنچ مارک قرار دهید که هیچ تشابه کاری نداشته باشد)
– هوس مدیریتی نیست.
– جهانگردی صنعتی نیست)باید با برنامه‌ریزی و هدفمند باشد)
– مسافرت کوتاه نیست)گاهی بدون از خانه خارج شدن هم می‌توان بنچ مارک کرد)
– سرمایه‌گذاری برای اختراع چرخ نیست.
– جاسوسی نیست.

0

تحلیل رفتار متقابل TA

مبانی ساختار سازمانی

سازمان چیست؟ سازمان پدیده¬ای اجتماعی به شمار می آید که به طور آگاهانه هماهنگ شده و دارای حدود و ثغور نسبتاً مشخصی بوده و برای تحقق هدف یا اهدافی، براساس یک سلسله مبانی دائمی فعالیت می کند.ساختار سازمانی تصریح می کند که وظایف، چگونه تخصیص داده شوند، چه شخصی به چه کسی گزارش دهد و سازوکارهای هماهنگی رسمی و همچنین الگوهای تعاملی سازمانی که باید رعایت شوند کدامند؟

ساختار سازمان چیست؟

ساختار سازمانی تصریح می کند که وظایف، چگونه تخصیص داده شوند، چه شخصی به چه کسی گزارش دهد و سازوکارهای هماهنگی رسمی و همچنین الگوهای تعاملی سازمانی که باید رعایت شوند کدامند؟
ما ساختار را به عنوان یکی از اجزاء سازمان، که از عنصر پیچیدگی، رسمیت و تمرکز تشکیل شده، تعریف می کنیم.

سازمان چیست؟

سازمان پدیده¬ای اجتماعی به شمار می آید که به طور آگاهانه هماهنگ شده و دارای حدود و ثغور نسبتاً مشخصی بوده و برای تحقق هدف یا اهدافی، براساس یک سلسله مبانی دائمی فعالیت می کند.
عبارت " به صورت آگاهانه هماهنگ شده" دلالت بر مدیریت دارد." "پدیده اجتماعی"، دال بر این معناست که سازمان از افراد یا گروههای که با هم در تعاملند، تشکیل شده است.
یک سازمان مرزهای نسبتاً مشخصی دارد. این مرزها به مرور زمان، می توانند تغییر کنند و ممکن است کاملاً واضح و روشن نباشند. اما بهرحال باید مرزهای مشخصی وجود داشته باشند تا بتوان اعضاء سازمان را از غیر اعضاء بازشناخت.
نهایتاً اینکه، سازمانها برای انجام امور بوجود آمده اند. این امور یا فعالیت¬ها، همان اهدافند، که دستیابی به آنها توسط یک فرد به تنهائی، امکان پذیر نیست، یا اگر هم بوسیله یک فرد قابل حصول باشد، حصول آن از طریق سازمان، اثر بخش تراست.

ساختار سازمان چیست؟

ساختار سازمانی تصریح می کند که وظایف، چگونه تخصیص داده شوند، چه شخصی به چه کسی گزارش دهد و سازوکارهای هماهنگی رسمی و همچنین الگوهای تعاملی سازمانی که باید رعایت شوند کدامند؟
ما ساختار را به عنوان یکی از اجزاء سازمان، که از عنصر پیچیدگی، رسمیت و تمرکز تشکیل شده، تعریف می کنیم.
پیچیدگی، حدود تفکیک درون سازمان را نشان می دهد. همچنین میزان تخصص گرائی، تقسیم کار و تعداد سطوح در سلسله مراتب سازمان را اشاره می کند. و حد و حدودی که واحدهای سازمانی از لحاظ جغرافیایی پراکنده شده اند را نیز تصریح می کند. البته پیچیدگی یک اصطلاح نسبی است.
حدی که یک سازمان برای جهت دهی رفتار کارکنانش، به قوانین،‌مقررات و رویه ها متکی است، رسمیت نام دارد.
تمرکز، به جائیکه اختیار تصمیم¬گیری در آنجا متمرکز است، اشاره دارد.در برخی سازمانها تصمیم گیری بشدت متمرکز است.
معمولاً تمرکز و عدم تمرکز را روی یک پیوستار نشان می دهند.

طراحی سازمان چیست؟

طراحی سازمان به نحوه ساخت و تغییر ساختار، برای تحقق اهداف سازمانی اشاره می کند.
در ساختن یک ساختار، آنچه مورد استفاده قرار می گیرد نقشه یا سند مشابه ای است که نمودار سازمانی نام دارد.

تئوری سازمان چیست؟

تئوری سازمان رشته ای است که ساختار و طراحی سازمان را مورد مطالعه قرار می دهد. تئوری سازمان به هر دو جنبه تشریحی و تجویزی این رشته می پردازد. تئوری سازمان تشریح می کند که سازمانها، واقعاً چگونه ساختارمند می شوند و همچنین پیشنهاداتی راجع به اینکه چگونه می توان سازمانها را طوری بنا نمود که اثر بخشی آنها افزایش یابد، ارائه می دهد.
مقایسه تئوری سازمان و تئوری رفتار سازمانی
رفتار سازمانی، دیدگاهی خرد نسبت به مسائل داشته و بر افراد و گروههای کوچک تأکید دارد.
در مقابل رفتار سازمانی، تئوری سازمان دیدگاهی کلان نسبت به مسائل سازمانی دارد. واحد تجزیه و تحلیل آن، سازمان یا واحدهای فرعی سازمان هستند.
وقتی که نظریه پردازان سازمان، تعارض را بررسی می¬کنند بر مسائل و مشکلات هماهنگی تأکید دارند. در حالیکه دانشجویان رفتار سازمانی، همین تعارض را کاملاً ناشی از مسائل و مشکلات افراد دورن سازمان می بینند ولی دانشجویان تئوری سازمان، این تعارض را نشأت گرفته از نواقص موجود در طراحی سازمان می پندارد. بدیهی است که این مسئله دلالت بر این ندارد که یکی از ایندو و صحیح و دیگری غلط است. تئوری سازمان و رفتار سازمانی هر کدام بر سطوح مختلف تجزیه و تحلیل سازمانی تأکید می ورزند.

مکانیسم سازماندهی:

تفکیک (تقسیم کار)
ترکیب (سلسله مراتب)
تفکیک به عنوان اولین اقدام سازماندهی مطرح است (بوسیله مکانیسم تقسیم کار Division of work صورت می گیرد)
ترکیب Departmentalization نیز به صورت دومین اقدام است (از طریق سلسه مراتب)
نمودار سازمانی(chart)
مواردی که نمودار سازمانی منعکس آنهاست
¨ تقسیم کار
¨ روابط سرپرستی(روابط رئیس و مرئوس)
¨ مسیرهای ارتباطی رسمی
¨ واحد های فرعی عمده
¨ سطوح مدیریت
مواردی که نمودار سازمانی بیانگر آنها نیست
¨ میزان مسئولیت و اختیارات پست های سازمانی در سطح های هم رده
¨ بزرگی و کوچکی اش نمی تواند بیانگر اهمیت واحد مورد نظر باشد
¨ بین واحدهای صفی و ستادی تمایز قائل نمی شود
¨ روابط غیر رسمی مشخص نمی باشد.
سطوح سازمانی
¨ هرچه حیطه نظارت محدودتر باشد تعداد سطوح سازمانی(ارتفاع سازمان)بیشترمی شود.
¨ وهرچه حیطه نظارت توسعه یابد، ارتفاع کمترمی شود. که هرچه ساختار مسطح ترباشد،سرعت تصمیم گیری بیشتر،عدم تمرکز بیشتر،خواهد بود.
¨ حیطه کنترل:
¨ تعداد زیردستانی که یک مدیر می¬تواند بطور اثربخش آنها را هدایت کند.

0

مدیریت آشوب در عصر جهانی شدن کسب و کار

چکیده

انگاره اصلی و کلیدی تئوری آشوب این است که در هر بی نظمی، نظمی نهفته است. پرداختن به ابعاد و ویژگی های این نظریه که نظم می تواند آشفتگی ایجاد کند و آشفتگی می تواند در نظام های پویای خلاق ایجاد نظم کند؛ بینشی جدید، علمی و قوی بر مبنای دیدگاه سیستمی است که مدیران در قرن بیست و یکم برای ورود موفق به فضای پرشتاب و آکنده از تغییر و تحول امروزی، به کار بست آن (در سازمان های متبوع خود)تاکید دارند.

مقدمه

در دو دهه اخیر بشر شاهد دگرگونی و انقلاب عظیمی در علوم طبیعی بوده است؛ بطوریکه با نگاه کلی به کمک تجربه های آزمون شده، ثابت گردیده که حیطه "روابط خطی" در قلمرو فیزیک و مکانیک فقط بخش بسیار کوچکی از نظام علمی بین پدیده ها را بیان می کند و این قلمرو "روابط غیر خطی" است که از طریق آن می توان به رابطه معین در جهت کشف و دریافت رموز نظم در بی نظمی دست یافت.

تئوری نظم در آشفتگی با خود دنیایی از تغییرات در علم مدیریت را آن هم در شرایطی که ماهیت سازمان ها و بازارهای فعلی جهان دائماً متلاطم، متغیر و رقابتی است، به همراه آورده است.

امروزه دیگر تصور ساده از نحوه فعالیت جهان جای خود را به تصوری پیچیده و پارادوکس گونه داده است و جهانی شدن، باعث تحرک فراوان اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و ارزشی شده و ضمن کاهش فاصله زمان و مکان، تفسیرهای جدیدی از سیاست، اقتصاد، فرهنگ، دولت، اقتدار و امنیت به دست می دهد. این پدیده، چالش ها و تعارض هایی را به همراه دارد و می تواند سبب ایجاد تحول عظیم در حوزه مسایل مدیریتی در سازمانها شود بر این اساس گام برداشتن در وادی جهانی شدن، مدیریت و ادبیات خاص خود (سرعت، نوآوری، انعطاف پذیری در عمل؛ بهره گیری از تفکر استنتاجی و.)را طلب می نماید.

پیشینه

نظریه " نظم در بی نظمی" پس از دو نظریه نسبیت و کوانتوم؛ سومین انقلاب علمی عصر حاضر است. نظریه نسبیت؛ نظریه نیوتنی زمان و فضای مطلق را در هم ریخت و نظریه کوانتوم، رویای سنجش های دقیق؛ قابل کنترل و متقن را بر هم زد و نظریه نظم در بی نظمی یا آشوب، پیش بینی های یقینی را که از اندیشه های لابلاس نشأت می گرفت زیرسوال برد و ابزار حل مسائل پیچیده را در محیط آشوب و آکنده از تغییر و تحول امروزی را فراهم ساخت.

ایده اولیه این نظریه که پروانه ای می تواند باعث تغییری آشوب ناک شود. نخستین بار در سال 1952 میلادی در داستان کوتاهی بنام آوای تندراثر، ری برد بری مطرح شد. پس از آن در سال 1961 ادوارد لورنز، دانشمند مشهور هواشناسی در پی ارائه مقاله ای به این نتیجه رسید که یک تغییر جزئی در شرایط اولیه معادلات پیش بینی کننده جوی، منجر به تغییرات بسیار شدید در نتایج حاصل از آنها می گردد.

او جمله مشهور خود را که بعدها به "اثر پروانه" (Butter Fly Effect)مشهور شد، چنین بیان کرد "در یک سیستم دینامیکی مانند اتمسفر زمین، آشفتگی بسیار کوچک ناشی از به هم خوردن بال های یک پروانه می تواند منجر به توفان هایی در مقیاس یک قاره بشود."

پرا گوگین در دهه 1970 برای اولین بار مفهوم آنترپی آشفتگی رادر جهان مطرح کرد. پراگوگین آشفتگی را در دو کتاب مشهورش با دو معنی مجزا ذکر کرد؛ 1-تعادل ترمودینا میکی 2-عدم تعادل جریان متلاطم آشفتگی وی یکی از اولین افرادی بود که برای استفاده از مفهوم آشفتگی در رشته های آکادمیک، مورد انتقاد قرار گرفت.

بی نظمی یا آشوب چیست؟

Chaos در لغت به معنی در هم ریختگی؛ آشفتگی و بی نظمی است و مترادف آن در مکانیک Turbulance یا تلاطم می باشد. این واژه به معنی فقدان هر گونه ساختار یا نظم است و معمولاً در محاورات روزمره آشوب و آشفتگی نشانه بی نظمی و سازمان نیافتگی به نظر آورده می شود و جنبه منفی در بردارد. اما در واقع با پیدایش نگرش جدید و روشن شدن ابعاد علمی و نظری آن امروزه دیگر بی نظمی و آشوب به مفهوم سازمان نیافتگی؛ ناکارائی؛ و در هم ریختگی تلقی نمی شود بلکه بی نظمی وجود جنبه های غیر قابل پیش بینی و اتفاقی در

پدیده های پویاست که ویژگی خاص خود را دارد. بی نظمی نوعی نظم غائی در بی نظمی است.

هیلز در 1990 آشوب یا بی نظمی را اینگونه تعریف می کند: "بی نظمی و آشوب نوعی بی نظمی منظم (Orderly Disorder)یا نظم در بی نظمی است. بی نظم از آن رو که نتایج آن غیر قابل پیش بینی است و منظم بدان جهت که از نوعی قطعیت برخوردارست."

بی نظمی در مفهوم علمی یک مفهوم ریاضی محسوب می شود که شاید نتوان خیلی دقیق آنرا تعریف کرد اما
می توان آنرا نوعی اتفاقی بودن همراه با قطعیت دانست. قطعیت آن بخاطر آن است که بی نظمی دلایل درونی دارد و به علت اختلالات خارجی رخ نمی دهد و اتفاقی بودن بدلیل آنکه رفتار بی نظمی؛ بی قاعده و غیر قابل پیش بینی دقیق است. همچنین آدامس (H.Adams)آشفتگی را اینگونه تعریف می کند: از آشفتگی زندگی زائیده می شود در حالیکه از نظم عادت به وجود می آید.

ویژگی تئوری آشوب و رویکرد مدیریت به آن

نظریه آشوب دارای ویژگی های منحصر به فردی است که بازتاب بسیار مهمی نیز در مدیریت ایجاد کرده است. به طوریکه این ویژگی ها ضررهای جدی بر پیکره پارادایم سنتی مدیریت وارد آورده و اساس پارادایم تازه ای را در مدیریت و سایر علوم مرتبط ایجاد نموده است. این ویژگی ها عبارتند از:

1-اثر پروانه ای (Butterfly Effect):

لورنز در تحقیقات خود به شگفتی به این نتیجه رسید که یک تغییر جزیی در شرایط اولیه معادلات پیش بینی کننده جوی؛ منجر به تغییرات بسیار شدید در نتایج حاصل از آنها می گردد. بعبارت دیگر اثر پروانه ای این تئوری به گونه ای است که یک تغییر جزئی در ابتدا منجر به یک تغییر بسیار بزرگ در پایان کار خواهد شد. بدین مفهوم که مثلاً اگر پروانه ای در پکن پر بزند، ممکن است بر اثر این پر زدن ابری حرکت کرده و در نیویورک طوفانی ایجاد شود.

بررسی اثرات و کنش هایی که در تعاملات رفتاری ظاهراً کم اهمیت به وجود می آید و اثر آن بر فعالیت های بلند مدت یک سازمان، نکته حایز اهمیت این تئوری است.

مدیر باید این نکته را همواره در نظر آورد که رفتارهای مثبت و خیلی کوچک می تواند اثر ناشناخته و فزاینده ای در کل سیستم داشته باشد و برای ایجاد یک فضای خلاق و مثبت لزوماً نباید اتفاق بزرگ و غیر مترقبه ای رخ دهد. بلکه اثر کوچک یک رفتار منفی و یا یک رفتار مثبت می تواند موجب ایجاد تغییرات بزرگی در سیستم شود.

اصل همپایانی: موردی دیگر از این تئوری در مدیریت، اصل همپایانی (EQUFIFINALITY)است: اصل همپایانی، بیان کننده این حقیقت است که نیل به موفقیت لزوماً منوط به یک مسیر با یک روش معین نیست. همین اصل است که به مدیران و کارکنان توصیه می کند هیچگاه از دریافت پیشنهادهای جدید برای انجام بهتر امور در تمام زمینه ها کوتاهی نکنند.

سینرژی: موردی دیگر در این زمینه (SYNERGY)است. کلیت یک سیستم بر اثر ترکیب عناصر آن
دارای کیفیت های تازه ای می شود که از مجموع عناصر انفرادی اجزای سیستم بیشتر است. یعنی ممکن است (4>& و 2+2)یعنی مدیریت باید سعی در ایجاد فضای گروهی مثبتی کند که نتیجه کار آنها به عنوان گروه، بیشتر از تک تک آنها باشد.

ویژگی سوم که به نام تئوری همگون سازی مجدد شناخته می شود. به بیان این مطلب می پردازد که کمیت ها هیچ وقت ثابت نبوده و با مقیاس درجه ای از آن کمیت، کم و زیاد می شوند. یعنی مشخصه های اصلی نظام در مقیاس مختلف ثابت می ماند.

تصمیم گیری در شرایط آشوب

در نگرش سنتی مدیریت، تصمیم گیری فرآیند است که قابل پیش بینی و عدم موفقیت در تصمیم گیری یا ناشی از فقدان اطلاعات و یا ناشی از محدودیت فنون پیش بینی و تلاش است. در صورتی که نظریه آشفتگی و آشوب، تصمیم گیری را غیر قابل پیش بینی و تلاش برای پیش بینی آینده را کار بیهوده فرض می کند یا حداقل

پیش بینی قطعی و یقینی آن دشوار و سخت است.

یکی از مدل هایی که در پاسخ به شرایط کنونی مطرح شده مدلی است که آنرا اصطلاحاً ظرف زباله "Garbage Can" نام نهاده اند که شاید اشاره ای به بی نظمی و در هم و برهم بودن شرایط تصمیم گیری باشد. بطوریکه سازمان در حوزه تصمیم گیری دارای محیط بیرونی و نظام های بزرگتری است که آن را احاطه کرده اند و سرشار از ابهام و عدم وضوح هستند. این ابهامات معمولاً به سه صورت بروز می کنند.

1.اولین ابهام در تعیین صریح و روشن اولویت هاست. اولویت های تصمیم گیرندگان غالباً روشن و مشخص نیستند و دارای ابهام های فراوان هستند.

2.ابهام دوم در روابط علت و معلولی است. تصمیم گیرندگان و مدیران آگاهی و شناخت خود را در این زمینه از طریق آزمون و خطا به دست می آورند و هیچگاه با اطمینان نمی توانند علت اصلی را مشخص کنند.

3.سومین ابهام ناشی از شرایط و توانایی و نحوه مشارکت اعضای دخیل در فرآیند تصمیم گیری است.
پیش بینی این امر که چه کسانی واقعاً در تصمیم گیری مشارکت دارند، بسیار دشوار است.

بنابراین مدیران ارشد سازمان ها برای موفقیت در هدایت سازمان و عبور از شرایط پرتلاطم و پرشتاب قرن 21 نیازمند درک صحیح از این پراکندگی ها و یافتن روشهای کاستن از دامنه آن می باشند تا بتوانند در لحظه و "آن"
تصمیم گیری کنند.

به عبارت روشن تر مدیران در هزار سوم باید آمادگی پیدا کنند تا در برابر رویدادهای پیش بینی نشده واکنش مناسب نشان دهند. مدل آشفته تصمیم گیری می تواند پاسخ مناسبی به این وضعیت و شرایط مرتبط با آن باشد.

مدیریت آشوب در عصر جهانی شدن

نظریه ی نظم در آشفتگی (آشوب)با خود دنیایی از تغییرات در علم مدیریت را آن هم در شرایطی که ماهیت سازمان ها و بازارهای فعلی جهان نیز دائماً متلاطم، متغیر و رقابتی است به همراه آورده است و به عنوان یک الگوی کاربردی مدیریت برای کامیابی در جهان همواره متغیر امروزی ارائه می شود.

یکی از پیامدهای نظم ناشناخته در هزاره سوم اثر "پروانه ای" آن است که در این فضا رویدادهای بسیار کوچک و گاهی کم اهمیت و یا بی اهمیت، آثار و تبعات شگفتی آفرین بر سازمان ها و شرکت ها بر جای
می گذارد. به طوریکه عدم ارزیابی دقیق از آن و پیش بینی های لازم و ایجاد آمادگی کافی برای برخورد با آن می تواند چرخه زندگی سازمان را مختل سازد و در روند تلاشی، سازمان را به سمت شیب نزولی منحنی عمر سوق دهد.

در تبیین اثر پروانه ای، سازمان ها و شرکت ها چون هوا فرض شدند که کوچک ترین رویدادی در سازمان های دیگر می تواند آثار و نتایج خارج از توان برای آنها ایجاد کند. بنابراین مدیران در هزاره سوم باید آمادگی
پیدا کنند تا در محدوده مرزهای مشخص که ماموریت و اصول سازمان تعیین می کند، در برابر رویدادهای
پیش بینی نشده واکنش مناسب نشان دهند و برای تغییرات سریع و پرشتاب انعطاف پذیری کافی در سازمان ایجاد کنند.

مدیران در قرن بیست و یکم برای ورود به فضای پرشتاب و با دگرگونی های سریع مدیریت سازمانی باید سه عامل اساسی1-پیش بینی و آینده نگری 2-نوآوری 3- برتری کیفیت را -که از آن با نام سه کلید طلایی برای موفقیت و گشودن مجاری اثربخشی یاد می شود- در اختیار داشته باشند. تا بتوانند با ترکیب و تلفیق این سه عامل، شرایط و امکاناتی را فراهم سازند که بتواند نیازهای مشتریان را پیش بینی کنند و با ابتکار و نوآوری در محصول با کیفیت برتر سهم بازار را افزایش دهند و نه تنها سازمان ها و شرکت های خود را در مقابل زلزله بنیاد کن تحولات جهانی شدن حفظ کنند، بلکه با کسب موفقیت جزء برترین ها شوند.

الزامات و چالش های مدیریت در عصر جهانی شدن

مدیران در هزاره سوم بیش از پیش نیازمند تفکر آماری هستند تا از طریق آن

- بتوانند شرایط پیرامون خود را بشناسند.

- تحلیلی مشخص از شرایط پیرامونی به عمل آورند.

- در صورت وجود مسئله ای در آن، راه حل های مناسب را پیدا کنند و به کار ببرند.

تجهیز مدیران به تفکر آماری و طراحی مهندسی تفکر مرتبط با آن، سه اصل بنیادین زیر را برای مدیران هزاره سوم الزامی می سازد.

1-همه مسائل سازمان ها، در سیستمی به هم تنیده و در فرایند کنش متقابل با یکدیگر نمودار می شود و هیچ مسئله ای در سازمان ها جدای از سایر مسائل رخ نمی دهد.

2-کلیه مسائل سازمان ها و فرایند عمل آن دارای پراکندگی است. در ضمن همه فرایندهایی که مدیران به کمک آنها به حل مسئله می پردازند نیز دارای پراکندگی است.

3-مدیران در هزاره سوم برای موفقیت در هدایت سازمان و عبور از شرایط پرتلاطم و پرشتاب قرن 21 نیازمند درک صحیح از این پراکندگی ها و یافتن روش های کاستن از دامنه آن می باشند.

در هزاره سوم فناوری های اطلاعات و دانش، دیگر تابع کمبود نیست. زیرا هر چقدر هم زیاد باشد مطلوبیت نهایی روی آنها اثر نمی گذارد. آنگونه که با پیش بینی اقتصاد دانان در چند سال آینده پشتوانه اعتبارات جهانی پول نخواها بود بلکه دانش مولد جای آن را خواهد گرفت. به عبارت دیگر هر قدر از علم بیشتر استفاده شود، بهتر، کامل تر و دقیق تر خواهد شد.

در هزاره سوم مصرف کنندگان نامشخص خواهند بود به ویژه مصرف کنندگان اطلاعات بسیار نامحدودی خواهند داشت و این امر کنترل صنعت را توسط مدیران آن بسیار دشوار و سخت می کند.

در هزاره سوم مدیریت منابع انسانی نیز به شدت دگرگون خواهد شد و بدون تردید با چالش های زیر در رابطه با منابع انسانی مواجه می شود.

- در هزاره سوم کارکنان در محیط کار راضی نمی شوند.

- در هزاره سوم کارکنان نیازمند فکر کردن و تمایلات و گرایش های مستقل بودن خواهند داشت.

- در هزاره سوم ارتقاء بهره وری بین نیروهای فکری و فرهیخته بسیار مشکل و دشوار می باشد.

- در هزاره سوم مدیران سازمان ها قادر نخواهند بود افکار منابع انسانی سازمان خود را کنترل کنند.

- در هزاره سوم منابع انسانی برای تغییر رفتار خود تصمیم می گیرند و تاثیر مدیران در این زمینه بسیار کمرنگ و بی رنگ خواهد شد.

- در هزاره سوم منابع انسانی با توانمند شدن در زمینه مدیریت خویشتن، برنامه ریزی می کنند و الگوریم های جدید و مدرن و سازگار با شرایط را به کار می برند و در این زمینه مدیریت نمی تواند برای چگونه کار کردن آنها تعیین تکلیف کند.

- در هزاره سوم این منابع انسانی هستند که سازمان را برای کار انتخاب و گزینش خواهند کرد و نه مدیران.

نتیجه گیری

با توجه به مفهوم اصلی تئوری CHAOS و ویژگی های چهارگانه آن، نکات کلیدی زیر را می توان به عنوان راهنمایی های عملی و اجرایی برای مدیران پیشنهاد کرد.

1-یک تغییر کوچک در رفتار اولیه یک سیستم می تواند به تغییرات بسیار گسترده در آینده سیستم منجر شود و پیشرفت و ارتقاء مدیر و یا سقوط سازمان را همراه داشته باشد.

2-در بررسی رویدادها و فرآیندها، باید رویکرد سیستمی داشت و ارتباط این فرآیندها را با input ها و output ها و سایر اجزاء سیستم فراموش ننماید.

3-در هـزاره سوم رابطه مدیـریت و منـابع انسانی بـاید بـر پـایه مناسبات بـرنده – بـرنده
(winner-winnerr)باشد. چنانچه هر یک از آنان این امر را نادیده بگیرند روند امور را ناپایدار خواهند کرد.

4-در هزاره سوم باید مدیران، استراتژی مدیریت منابع انسانی را از نو و متناسب با ادبیات جهانی اندیشیدن، تدوین کنند به طوریکه:

4-1.نیروی انسانی شاغل در سازمان بازیگر سیستم باشد حتی اگر کارش اختراع باشد.

4-2.نیروی انسانی سازمان تا حد امکان به روش مشارکتی سازماندهی شوند.

4-3. منابع انسانی با تفکر آماری (استنتاجی)آشنا شوند تا به عنوان کارشناس و یا مدیر بتوانند ریسک را پیش بینی کنند و استراتژی و راهکارهای مناسب را به کار گیرند.

5-و درآخرین کلام مدیران در هزاره سوم باید یکپارچگی و برتری خرد و قدرت درونی را در امور سازمانی خود به دقت تجزیه و تحلیل کنند تا بتوانند بهترین روش عبور از امواج پرتلاطم دریای جهان جدید را برای کشتی سازمان خویش ترسیم کنند.

منابع:

1.مدیریت بر ناشناخته ها مرزهای؛ راهبردی بین نظم و آشفتگی در سازمان، نویسنده رالف استنسی، موسسه عـالی آمـوزش و پرورش مدیریت و برنـامه ریزی، تهران- 1382، مترجمان: محسن قدمی، مسعود نیازمند.

2.برگزیده نظریه های سازمان و مدیریت، انتشارات سمت، ترجمه علی اکبر نیکو اقبال.

3.تصمیم گیری از نگاه نظریه آشوب،نویسندگان: سید مهدی الوانی و حسن دانایی فرد، مجله تحول اداری، دوره پنجم، شماره 21

4.مدیریت در آشوب و پیچیدگی، اکبر اعتباران، مجله تدبیر، شماره 116.

5.همایش تغییرات شگرف و بنیـادین علوم و فنـاوری هـای جدید، محسن قـدمی، 1384، تهران، بانک کشاورزی.

6.رویکرد عملگرایانه بر تئوری نظم در بی نظمی، مسعود محمدخانی، ماهنامه تدبیر، شماره 172.

0

آشنایی با اصول مدیریت حرفه ای پروژه PMP

چکیده

از آنجا که سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران اغلب فعالیت‌های خود را در قالب پروژه تعریف می‌نماید و اصولاً فرهنگ پروژه محور کردن فعالیت‌ها را برای بهتر مدیریت نمودن امور ترویج می‌نماید و علاوه بر این پروژه‌های بزرگی در کشور را مانند پالایشگاههای فاز 6 و 7 و 8 پارس جنوبی به سرانجام رسانده است و هم اکنون مسئولیت توسعه فازهای 17 و 18 پارس جنوبی را هم بعهده گرفته است لذا توسعه دانش مدیریت پروژه از ملزومات این مهم می‌باشد.

مفهوم علمی پروژه چیست؟

از آنجا که واژه پروژه project بصورت حرفه ای باید بطور معین تعریف گردد به دو تعریف استاندارد از پروژه می‌پردازیم:

1- براساس استاندارد Pmbok در نسخه 2004:

"پروژه تقبل و تعهد جهت تلاش و اقدام موقت برای ایجاد یک محصول یا خدمت یا نتیجه منحصربفردی می‌باشد."

2- تعریف پروژه براساس استاندارد سیستمی ISO 10006:

"مجموعه منحصر بفردی از همکاری و فعالیت‌های گروهی با نقطه شروع معین و نقطه پایان معین که بوسیله فرد یا سازمانی با اهداف مشخص در طی زمان و هزینه و عوامل عملکردی معین معرفی و پیگیری می‌شود."

مهارتهای عمومی و کلیدی برای مدیران پروژه:

در کنار یک پروژه معین علاوه بر تخصص‌های لازم، یک مدیر پروژه لازم است مهارتهای مدیریتی زیر را داشته باشد تا بتوان امیدوار بود که پروژه با موفقیت به انجام می رسد این مهارتهای کلیدی عبارتند از:

1- ارتباطات مؤثر: برای تبادل اطلاعات نیاز می‌باشد مدیر پروژه از ارتباطات مؤثر برخوردار باشد.

2- قدرت نفوذ سازمانی: مدیر پروژه باید از قابلیت لازم برای نفوذ سازمانی برخوردار باشد تا برنامه‌های پروژه را به پیش برد.

3- قدرت رهبری: توانایی ایجاد چشم‌انداز و استراتژی و ترغیب کارکنان برای رسیدن به اهداف پروژه

4- قدرت مذاکره و مدیریت بحران: توانایی مذاکره و مشاوره با دیگران و ایجاد توافق برای رسیدن به اهداف پروژه.

5- توانایی حل مسئله: مهارت شناسایی و تعریف مشکل، تعیین عوامل جایگزینی و تجزیه و تحلیل عوامل و تصمیم گیری جهت حل مسئله.

پیکره دانش مدیریت پروژه

شامل مجموعه‌ای از حوزه‌های دانشی ابزارها و تکنیک‌ها و همچنین از فرایندهای متوالی مدیریتی می‌باشد.

فرایندها و دانش لازم برای مدیریت پروژه:

دانش لازم برای مدیریت پروژه در 9 گروه مدیریتی و فرایندهای اجرای پروژه در 5 گروه فرایندی تقسیم شده اند.

در حوزه دانش مدیریت پروژه شناخت عوامل موثر بر پروژه و مدیریت آنها می تواند فرایندهای اجرای پروژه را بمنظور دستیابی به هدف یکپارچه (integrate)نماید.

ابزارها و تکنیک‌های دانش که 9 موضوع دانشی می‌باشند عبارتند از:

1- مدیریت یکپارچه سازی (Integration Management): فرآیندی است که جهت یکپارچه سازی و همکاری بین عوامل مختلف درگیر پروژه صورت می‌گیرد در این فرایند پروژه بعنوان یک فرایند یکپارچه از تقسیم وظایف و قدرت اعضاء تیم پروژه برنامه‌های اصلی و زیربرنامه‌ها و مدیریت و اجرای پروژه بر نظارت و کنترل پروژه و فاز رسمی خاتمه پروژه را دنبال می‌نماید.

2- مدیریت قلمرو پروژه (Scope Management): اجرای فرایندهای پروژه نیازمند مشخص بودن حوزه و قلمرو پروژه هستند و تعیین این موضوع که قلمرو برنامه ریزی و حدود آن و قلمرو ساختار اجرایی کار و قلمرو کنترل و ممیزی پروژه باید مشخص و مدیریت گردند.

3- مدیریت کیفیت (Quality Management): فعالیت‌هایی که تعیین می‌کند که چه اقداماتی را باید سازمان داد و بمنظور اینکه پروژه رضایت ذینفعان را براساس تعهدات کسب نماید و هم چنین نحوه ضمانت‌ها و کنترل‌های لازم را برای رسیدن به کیفیت مطلوب مدیریت نمود.

4- مدیریت زمان (Time Management): فرآیندها برای انجام کامل نیاز به صرف زمان دارند مدیریت زمان تعیین فعالیت‌ها و توالی آنها صرف منابع و تخمین زمان هر مرحله و تهیه جدول کنترل زمان‌بندی‌های پروژه می‌باشد که برای هر پروژه‌ای از اهمیت ویژه‌ای برخوردار می‌باشد و در کشور ما نقاط بحران پروژه ها قلمداد می‌گردند.

5- مدیریت هزینه (Cost Management): فرآیندهایی که پروژه را تا زمان تکمیل منطبق با بودجه مصوب مدیریت می‌نماید در این فرایندها مرتباً تخمین هزینه ها و بودجه مصوب کنترل می‌گردند و در صورت تنظیم صحیح بودجه با مدیریت هزینه می توان پروژه را به انجام رساند.

6- مدیریت منابع انسانی (Human Resource Management): فرآیندهایی که برای ساماندهی منابع انسانی لازم برای پروژه می باشد را شامل می باشد در این فرآیند برنامه‌ریزی، انتخاب اعضاء تیم، نگهداری و توسعه تیم پروژه توسط آموزش و تقسیم مسئولیت‌ها و تفویض اختیارات را شامل می گردد.

7- مدیریت ارتباطات (Communication Management): برای اجرای بموقع فرایندها نیاز به اطمینان از وجود اطلاعات کافی برای مدیریت پروژه می باشد در این فرایند برنامه‌ریزی ارتباطات و نحوه توزیع اطلاعات تهیه بموقع گزارشات عملکردی و ارسال آن به سهامداران و ذینفعان موردتوجه می باشد.

8- مدیریت ریسک (Risk Management): فرآیندی که لازمه اش شناسایی و تعیین نیازها و انتظارات سهامداران و ذینفعان با منابع بهینه می باشد در این فرایند ایجاد حساسیت در رسیدن به ارزشهای تعریف شده، تجزیه و تحلیل وظایف، اندیشه پردازها و تعیین پیچیدگی ها و انتخاب و تدیل داده ها به نتایج موردانتظار می باشد.

مدیریت ریسک شامل تعیین احتمالات و رخدادهایی که می‌تواند به طول یا هزینه یا کیفیت پروژه کمک یا به آن آسیب برساند در این رویکرد نکات مغایر و بعضاً ناسازگار در سناریوهای متفاوت موردتوجه قرار می‌گیرد فرایندهای این رویکرد برنامه‌ریزی، تعیین و تهیه تجزیه و تحلیل‌های کیفی و کمی و برنامه‌ریزی بمنظور واکنش نظارت و کنترل بر پروژه می‌باشد.

9- مدیریت خرید (تامین و آماد)(Procurement Management): این رویکرد بمنظور تدارک ملزومات و خدمات از خارج از پروژه برای انجام پروژه می‌باشد و همواره دو منظر دارد خریدار و فروشنده و در این فرایند دو فرایند تهیه و تامین و مدیریت قراردادها که شامل برنامه‌ریزی تملک و خرید، برنامه‌ریزی قراردادها، تنظیم درخواست‌های مناسب از فروشنده و انتخاب فروشندگان می‌باشد و مدیریت بر قراردادهای ناشی از آن می‌باشد.

همانگونه که می دانید هشت تکنیک و ابزار دانش به همراه تکنیک یکپارچه سازی 9 عامل دانش PMBok را تشکیل می دهد.

0

رابطه برنامه ریزی سناریو، الگوهای ذهنی، سازمانهای یادگیرنده با برنامه ریزی استراتژیک

رابطه برنامه ریزی سناریو، الگوهای ذهنی، سازمانهای یادگیرنده را با برنامه ریزی استراتژیک شرح دهید؟

راجع به آینده داستان سرایی انجام می دهد تا الگوی ذهنی شکل بگیرد در این جهت دو موضوع مطرح می شود:

عدم قطعیت و شدت اثر که در شرایط بحرانی هر دو مورد افزایش می یابد.

یکی از هدفهای سناریو این است که یادگیری سازمانی را توسعه می دهد. ز مانی که سازمان معایب خود را می شناسد و برای رفع نقایص فعالیتهای انجام می دهد و خود را مجهز می کند می شود یادگیری سازمانی که استراتژی سازمانی همیادگیری سازمانی دارد.

سازمانهای یادگیرنده همیشه به دنبال بهبود هستند

این مدل توسط شرکت شل برای برنامه‏ریزی بر اساس پذیرش تغییرات محیط و ریسک بجای تکیه بر پیش‏بینی طراحی شده است. سناریو هنگامی که با چشم‏انداز استراتژیک همراه شود، اثربخشی بیشتری خواهد داشت. مراحل ایجاد سناریو عبارتند از:

– شناسایی و تجزیه و تحلیل وقایع و روندهایی که در حال وقوع هستند و بر کسب و کار تأثیر می‏گذارند،

– شناسایی روابط بین این وقایع و تأثیر مشترک آنها،

– ایجاد (3 الی 4)سناریو بر اساس عدم قطعیت‏های شناسایی شده.

سناریو داستانی توصیفی از بدیل‌های موجه است که به بخش خاصی از آینده نظر دارد. عناصر اصلی یک سناریو عبارتند از: نیروهای محرک[i]، منطق، پیرنگ و وضعیت نهایی

سناریو سازی از سه منبع ریشه می‌گیرد:

1- مطالعات تجربی

2- برنامه نویسان شرکتهای بزرگ

3- ادبیات پیش بینی و استفاده از روشهای مقداری جهت پیش بینی داده‌های زمانی یا مقطعی بالاتر از 15 سال

تفاوت اصلی سناریو با سایر روشهای پیش بینی در این است که سناریو سازی یک روش کیفی و وابسته به قرینه‌های توصیفی است که جریان تحولات از حال تا آینده را مورد بررسی قرار می‌دهد. به عبارت دیگر، سناریو سازی ارتباط مستقیم با تفکر استراتژیک دارد و نه با برنامه ریزی استراتژیک. سناریو سازی با کیفیت تفکر مرتبط است. در حال حاضر ما با شرایط زمان حال دنیا را می‌نگریم و تحت تاثیر اتفاقات اطراف خود، مسائل را می‌سنجیم، نگرش ما به دنیا یک "نگرش شرطی" است که به مبنای فرهنگی ما وابسته بوده که خود دید ما را نسبت به آینده محدود می‌سازد. بدین ترتیب هدف اصلی نگرش سناریویی، شکستن محدودیت‌ها و اماها می‌باشد، چرا که احتمالات توسط گروه بزرگی از مردم و نظرات متفاوت از ما تاثیر پذیر می‌باشند تا به یقین تبدیل گردند.

زمانیکه یک سناریو طرز تفکر استفاده کننده از آن را تغییر می‌دهد درحقیقت سناریو به ابزاری برای آموزش تبدیل گشته است.برای اینکه مستقیما امکان استفاده از سناریوها وجود داشته باشد باید منظور سازندگان آن مستقیم و به وضوح بیان گردد.

یک سناریو دارای مزیت های بساری است از جمله دید ما را نسبت به ابعاد محتلف موضوع روشن می سازد، سناریو از عهده پیچیدگیها بر می آید و به حوادث که مانند نقاط منفردی هستند، معنا می بخشد. در عین حال سناریو دارای نقاط ضعف نیز هست که در انتها به آنان اشارده می نمائیم.

0

ایجاد نوآوری در سازمان با استفاده از تکنیک شبیه سازی

دانلود مقاله

0

ماتریس گروه مشاوران بوستون و رابطه آن با چرخه عمر محصول

ماتریس گروه مشاوران بوستون به چه منظور بکار می رود و رابطه آن با چرخه عمر محصول چیست?

ماتریس BCG که توسط گروه مشاوران بوستون (Boston Consulting Group)در اوایل دهه ی 70 میلادی طراحی و معرفی شده است؛ امروز تبدیل به شناخته شده ترین روش برای ارزیابی سبد محصولات یک شرکت است. روشی که می تواند ضمن تعیین جایگاه یک محصول در چرخه ی عمر آن اقدامات لازم برای بهبود شرایط را تجویز نماید.

این روش می تواند برای تعیین اولویتهایی که برای هر محصول می بایست در نظر داشت مورد استفاده قرار گیرد. ماتریس BCG دارای دو محور است، محور افقی سهم شرکت از بازار محصول را نشان می دهد و محور عمودی نمایانگر نرخ رشد بازار است. ایده ی اصلی این ماتریس، تعیین جایگاه یک محصول بر اساس دو عنصر مذکور یعنی سهم از بازار و سرعت رشد بازار است. بر اساس این دو عامل چهار فضا را در جدول BCGG تعیین می کنیم که هر یک از این 4 موقعیت دارای نام هستند و برنامه های لازم برای محصولی که در هر یک از این موقعیت ها قرار دارد، مشخص شده است.

  • ستاره (رشد سریع بازار و سهم بازار زیاد): ستاره ها میزان زیادی از نقدینگی را مصرف می کنند و معمولاً رهبر بازار هستند، و به همین دلیل معمولاً فروش خوبی را هم برای شرکت در پی دارند اما این بدان معنا نیست که جریان نقدینگی مثبت بسیار زیادی از این واحد به سوی شرکت در جریان است، شرکت باید سرمایه گذاری زیادی برای مقابله با رقبا انجام دهد. این واحدها در صورت موفقیت به گاوهای شیرده تبدیل شده و سودآور خواهند شد. بنابراین همان طور که در شکل مشخص است، بایستی با سرمایه گذاری بر روی ستاره ها سعی در حفظ سهم بازار داشت تا بتوان آنها را به گاوهای شیرده تبدیل نمود.
  • گاوهای شیرده (رشد کند بازار و سهم بازار زیاد): از آنجا که رشد بازار کاهش یافته است، این واحدها و یا محصولات کمتر نیز به سرمایه گذاری هستند و از آنجا که سهم بازار بالایی از این بازارها متعلق به شرکت است، این واحدها پول زیادی را وارد شرکت می کنند. پول حاصل از این واحدها صرف واحدهایی می شود که در بخشهای دیگر قرار دارند. معمولاً گاوهای شیرده همان ستاره های دیروز هستند و شالوده ی شرکت هستند که نقدینگی را برای دیگر بخشها فراهم می آورند تا آنها هم روزی تبدیل به گاوهای شیرده شوند.
  • سگ ها (رشد کند بازار و سهم بازار کم): این واحدها دارای سود کم یا ضررده هستند. مدیریت موسسه معمولاً مجبور است زمان زیادی را صرف این واحدها کند. شرکت باید بکوشد تا این واحدها را منحل کند یا تغییر دهد، مگر این که دلیل قانع کننده ای برای نگهداری آنها داشته باشد. وجود تعداد زیادی از واحدهای سگ در پورتفوی یک شرکت می تواند خطرناک باشد.
  • علامت سوال (رشد سریع بازار و سهم بازار کم): واحدهای خودگردان این بخش اغلب واحدهای جوانی هستند که شرکت برای بالا بردن سهم بازار آنها نسبت به رقبا باید سرمایه گذاری زیادی انجام دهد و این کار هزینه می برد. معمولاً رسم بر آن است برای نشان دادن موقعیت یک کسب و کار (واحد استراتژیک کسب و کار)در این جدول از دایره هایی استفاده کرد، دایره هایی که بزرگی آنها اندازه ی ریالی- دلاری آن کسب و کار را نمایش می دهد.

و به عبارتی دیگر ماتریس گروه مشاوره بوستون یا ماتریس رشد/ سهم بازار(BCG)است. این مدل در زمره روش‏های مبتنی بر پارادایم تجویزی، رویکرد محتوایی مبتنی بر چرخه عمر محصول بوده و برای شرایط رقابتی طراحی شده است. قابلیت کاربرد این مدل برای تعیین ماهیت استراتژی اصلی در شرکت‏های چند محصولی و برای SBUهای مختلف است. در این روش تاکید بر نرخ رشد بازار و سهم نسبی از بازار (معمولاً نسبت فروش یک محصول تولیدی توسط سازمان به فروش همان محصول تولید شده به وسیله قویترین شرکت مطرح در صنعت مورد بررسی و با توجه به میزان کل فروش محصول مورد بررسی در بازار در مدتی معین ملاک قرار می‏گیرد)هر یک از کسب و کارها و یا محصولات تولیدی می‏باشد.مدل BCG براساس منطق منحنی چرخه عمر استوار می‏باشد که ماموریت‏های سازمان (محصولات، واحدهای تجاری، تولیدی)بر حسب سهم نسبی عملکرد یا بازار (محور افقی)و نرخ رشد عملکرد یا بازار (محور عمودی)در سلول خاص خود قرار می‏گیرند و هر سلول نمایانگر ماهیت استراتژی مناسب سازمان برای تحقق ماموریت و بقاء سازمان خواهد بود. روشBCG برای شرکت‏هایی که دارای فعالیتهای متعدد هستند، مورد استفاده قرار می‏گیرد و می‏تواند موقعیت چند محصول یا خدمت(سرویس)را بطور مقایسه‏ای مورد ارزیابی قرارداده و پس از تعیین محل آن در ماتریس، استراتژی‏های مناسب آن را مشخص نماید.

استراتژی‏های متناسب با موقعیت هر یک از محصولات/ بخش‏ها/ فعالیت‏های شرکت
• ناحیه علامت سوال واحدها یا محصولاتی که در این وضعیت قرار می‏گیرند دارای سهم نسبی اندکی از بازار محصول هستند ولی در صنعتی که رشد فروش بسیار بالایی دارد، قرار دارند و این در شرایطی است که درآمد چندانی هم بدلیل سهم فروش کم، ایجاد نمی‏کنند.

  • ناحیه علامت ستاره (استراتژی توسعه)نمایانگر بهترین فرصت برای سرمایه‏گذاری است. این قبیل واحدها و یا محصولات دارای سهم نسبی بالایی از فروش در بازار بوده و در عین حال نرخ رشد صنعت نیز بالا می‏باشد. در چنین موقعیتی باید سرمایه‏گذاری قابل ملاحظه‏ای روی آنها صورت پذیرد تا موقعیت آنها تقویت شده و بتوانند نه تنها سهم نسبی خود را حفظ نموده بلکه سهم خویش را نیز توسعه دهند.

• ناحیه گاو شیرده (استراتژی ثبات و حفظ وضع موجود)واحدهایی که در وضعیت گاو شیرده قرار می‏گیرند معمولاً دارای رشد بازار ناچیزی هستند، یعنی رشد صنعت بسیار کند می‏باشد ولی سهم نسبی زیادی از بازار فروش را در اختیار دارند، به همین دلیل سرمایه‏گذاران دیگر، انگیزه جدی برای ورود به قلمرو این واحدها حس نمی‏کنند. موسسه از واحد یا محصول مورد نظر تولیدی دارای درآمد خوبی است و می‏تواند وجوه نقد مازاد بر نیاز خود را صرف محصولات و یا SBUهایی که نیاز به نقدینگی دارند، نماید.

•ناحیه سگ(استراتژی حذف و کاهش)واحدها یا محصولاتی که در ناحیه سگ قرار می‏گیرند معمولاً سهم نسبی بازار اندکی دارند و رشد صنعت نیز بسیار پائین می‏باشد. سگ علامتی است که هم نقاط ضعف داخلی و هم تاثیرگذاری شدید تهدیدهای خارجی بر واحد را نشان می‏دهد. در این راستا معمولاً کاهش هزینه‏ها و اصلاح ساختار مالی پیشنهاد می‏شود. به عبارت دیگر سگ‏ها را باید فروخت مگر اینکه دلایل قانع‏کننده‏ای برای نگهداری آنها وجود داشته باشد.در این ماتریس غالباً چرخش طبیعی به شکلی است که علامت‏های پرسش تبدیل به ستاره‏ها می‏شوند، ستاره‏ها بصورت گاو شیرده در می‏آیند و گاو شیرده بصورت سگ در می‏آید.

مدل چرخه عمر سازمان‏ها و کاربرد آن در برنامه‏ریزی استراتژیک یکی از مدل‏های کاربردی در رابطه با تحلیل موقعیت سازمان‏ها، روش تعیین دوره عمر سازمان است. طبق این مدل هر محصول، صنعت یا کسب و کاری دارای یک دوره عمر است. بدین معنی که در یک مقطعی از زمان متولد و معرفی می‏شود، رشد می‏کند، به مرحله بلوغ می‏رسد و سپس مرحله اشباع و نهایتاً پیری و زوال آن فرا می‏رسد. لذا پس از اینکه جایگاه هر سازمان مورد شناسایی قرار گرفت، باید به گونه‏ای برنامه‏ریزی نمود که همواره سازمان‏ها در مرحله رشد و بلوغ خود باقی بمانند.تئوری چرخه عمر در مواردی همچون محصولات، بازار، تکنولوژی و صنعت نیز کاربرد دارد و لذا از طریق تعیین جایگاه هر یک از عوامل فوق در طول منحنی می‏توان تصویری واضح و دقیق نسبت به اقدامات و تمهیداتی که باید در آینده صورت گیرد، بدست آورد. لازم به ذکر است در شکل‏گیری هر یک از مراحل عمر سازمان عوامل متعددی از جمله ماموریت و رسالت سازمان، فن‏آوری، ساختار سازمانی، مالکیت سازمانی، وضعیت بازار و بسیاری موارد دیگر دخالت مستقیم خواهند داشت.

ماتریس BCG برای تعیین اولویت‏ها در پورتفولیوی محصول بکار می‏رود و زمینه‏های مناسب برای سرمایه‏گذاری که قابلیت سودآوری دارند را نشان می‏دهد. ‏در این ماتریس با توجه به سهم بازار و رشد بازار، محصولات به چهار دسته تقسیم می‏شوند:گاوهای شیرده، سگ ها،علامت سوال ها و ستاره ها

0

ره نگاشت یا نقشه راه Road Map چیست؟

ره نگاشت های علوم و فناوری که گاهی با عنوان «کارراهه یا نقشه راه» علوم و فناوری نیز ترجمعه شده اند بیشتر در صنعت، دولت و دانشگاه برای به تصویر کشیدن ارتباطی ساختاری بین علوم، فناوری و کاربردهای آن ها استفاده می شود. ره نگاشت ها به عنوان تصمیم یار به منظور بهبود هماهنگی بین فعالیت ها و منابع در محیط های دارای پیچیدگی و عدم قطعیت روز افزون، مورد استفاده قرار می گیرند. کاربردهای مشخص ره نگاشت ها عبارتند از:

1-مدیریت علوم و فناوری، که شامل راهبرد (استراتژی)، برنامه ریزی، اجرا، بازنگری و گذار می باشد.

2- بازاریابی علوم و فناوری

3-بهبود ارتباطات بین پژوهشگران، فناوران (تکنولوژیست ها)، مدیران تولید، تامین کنندگان، کاربران و سایز ذینفعان

4-شناسایی شکاف ها (فاصله ها)و فرصت ها در برنامه های علوم و فناوری

5-شناسایی موانع پیش روی توسعه تولید سریع و کم هزینه

همچنین، مدیران علوم و فناوری از ره نگاشت ها برای شناسایی حوزه های علوم و فناوری نوید بخش نیز استفاده می کنند و از آن ها برای شتاب بخشی به روند تبدیل علوم و فناوری به محصولات نهایی بهره می برند.

معرفی ره نگاشت

پیشرفت سریع و جهانی شدن علوم و فناوری، پیچیدگی های مدیریتی علوم و فناوری را به طور اساسی افزایش داده است. اساسا رشد موازی علوم و فناوری اطلاعات، نوید بخش ظهور ابزارهای تصمیم یار پیشرفته ای است که در سازمان های علمی و فناورانه (که پیچیدگی آنان رو به افزایش است)، پشتیبان مدیریت هستند. شاخص ها، داده کاوی، بازیابی، اطلاعات، ره نگاشت ها و دیگر فناوری های اطلاعات محور، هم زمینه ی کاربردهای علمی و هم مستندسازی های ادبیات، روز به روز مورد توجه ی بیشتری قرار می گیرد. مطالعات نشان می دهد که به جای تلاش برای فهم چگونگی ارتقای توانمندی های این ابزارهای تصمیم یار، دقت و تلاش بیشتری برای توسعه و ارایه این ابزارهای تصمیم یار به بازار انجام شده استبه همین دلیل کیفیت تصمیمات و فناوری های مربوط در حال پیش گرفتن از کاربردهای آن ها است. در این مقاله که توسط گروه تحقق محصول تهیه شده بر روی یک دسته از این ابزارهای تصمیم یار متمرکز می شودکه مجموعه ای از فنون، تحت عنوان «ره نگاشت» را در بر می گیرد.

تعاریف:عموما یک ره نگاشت مبین نحوه چیدمال مسیر ها و جاده های موجود (و یا ممکن)در یک موقعیت جغرافیایی خاص است. در زندگی روزمره، ره نگاشت ها مورد استفاده مسافرانی قرار می گیرد که می خواهند برای رسیدن به مقصد نهایی، از بین مسیرهای قابل انتخاب موجود یکی را برگزینند. بنابراین یک ره نگاشت، همچون ابزاری برای مسافر به منظور برنامه ریزی سفر است که امکان درک مسیر، میزان نزدیکی، جهت و تا اندازه ای قطعیت آن را فراهم می آورد.

بررسی ادبیات موضوع مشخص می کند واژه ره نگاشت یا نقشه راه به عنوان استعاره ای محبوب برای برنامه ریزی منابع علوم و فناوری بکار می رود. تعبیر ره نگاشت سازی فعل جدیدی است که فرآیند توسعه ی ره نگاشت را تشریح می کند. معمولا روش ره نگاشت سازی در بردارنده ی سازو کارهای تعامل اجتماعی، یک تجربه ی یادگیری و ابزار ارتباطی برای مشارکت کنندگان در تدوین نقشه راه می باشد.

«رابرت گالوین» رییس سابق شرکت موتورولا در مقام دفاع از ره نگاشت های علوم و فناوری، تعریف ذیل را پیشنهاد می دهد:

“ره نگاشت، نگاهی گسترده به آنده ی حوزه های تحقیقاتی منتخب است که از دانش و تصور جمعی درباره ی روشن ترین پیشران های تغییر در آن زمینه تشکیل می شود…. ره نگاشت ها در مورد چشم اندازها آگاهی می دهند و منابع را از بخش خصوصی و دولتی جذب می کنند. ارزیابی ها را ترغیب نموده و بر پیشرفت کارها نظارت می کنند. آن ها فهرستی از امور ممکن در زمینه ای خاص هستند……. در مهندسی، فرآیند ره نگاشت سازی، تاثیر مثبت فراوان بر مدیران دولتی و صنعتی ای دارد که پرسش هایشان در مورد نحوه ی حمایت از فناوری بنیادین بی پسخ مانده است.”